من دیروز یک نفر دیدم که «سی دی من» داشت، و با اون نفر راجع به شیرکاکائو های شیشه ای که زمان بچگی داشتیم صحبت کردیم.
دیروز جلوی چشم من پرواز به قاهره از استانبول کنسل شد.
دیروز قلعه ی حیوانات رو خوندم و مخم سوت کشید.
دیروز یک نفر رو دیدم که داشت یک «وافور» و سه تا «حقه» که تزیینی بودن رو از ایران میبرد، دستگیرش کردن فرستادن دادگاه. خودش میگفت «اینا انقدر خوشگله دل کسی نمیاد با اینا بکشه»
دیروز تو فرودگاه کیف م رو باز کردن چون فکر کردن دسته ها بمب هستن.
دیروز پرکار بود، جاش شب خیلی خوب خوابیدم....
دیروز جلوی چشم من پرواز به قاهره از استانبول کنسل شد.
دیروز قلعه ی حیوانات رو خوندم و مخم سوت کشید.
دیروز یک نفر رو دیدم که داشت یک «وافور» و سه تا «حقه» که تزیینی بودن رو از ایران میبرد، دستگیرش کردن فرستادن دادگاه. خودش میگفت «اینا انقدر خوشگله دل کسی نمیاد با اینا بکشه»
دیروز تو فرودگاه کیف م رو باز کردن چون فکر کردن دسته ها بمب هستن.
دیروز پرکار بود، جاش شب خیلی خوب خوابیدم....
No comments:
Post a Comment