یک آدمی بود. دفعه ی دومی بود که میدیدمش. هنوز هم حتی اسمش رو نمیدونم. ترم پیش با تیهان فوتبال بازی میکرده. تو بچه هاشون به rage guy معروفه، چون خیلی عصبی میشه و زود دعوا راه میندازه. داشتیم با تیهان میرفتیم، رسیدیم به این و دو نفر دیگه که من میشناختم. مسیرمون میخورد. با هم پنج نفری راه افتادیم. دم مک دونالدز این پسره گفت من از اینا پونصد تا طلبکارم. واستین برم دو تا چیز برگر بخرم بیام. قوطی آب جو دستش بود. رفت تو. آب جو رو گذاشت رو کانتر بغل دستش، شروع کرد سفارش دادن. من هم خیلی جدی دنبالش رفتم تو، آب جو رو برداشتم از اون یکی در اومدم بیرون. چهار نفری از بیرون داشتیم تماشاش میکردیم، که داشت دنبال قوطی ش میگشت، و مرده بودیم از خنده. خیلی خندیدیم. بعد فروشنده گفت که دوستات بیرونن، آب جو هم پیششون. اومد آب جو رو از من گرفت. گفتم الآن کله م رو میکنه. ولی خندید و گرفتش.
قلپ اول رو که خورد، خیلی جدی برگشتم به تیهان گفتم We should have poisoned it. با یک جدیتی برگشت به ما نگاه کرد، قلبم ریخت.
:-)
ولی حال داد، دزدی خوبی بود.
قلپ اول رو که خورد، خیلی جدی برگشتم به تیهان گفتم We should have poisoned it. با یک جدیتی برگشت به ما نگاه کرد، قلبم ریخت.
:-)
ولی حال داد، دزدی خوبی بود.
No comments:
Post a Comment