میخوام بهت بگم که تو این شهر لعنتی، من چند نفر رو بیشتر ندارم. تو یکیشون. تو یکی از آدم هایی هستی که تو زندگی م مهم ن. چون جز تنها کسایی هستی که تو این شهر لعنتی میتونم بهش اعتماد کنم. چون میتونم باهات حرف بزنم. چون وقتی حوصله ندارم، میگی پاشو بریم یه آبجو بخوریم، پاشو بریم دور بزنیم.
میخوام بهت بگم، تو جزو اونایی هستی که اگر نبودی، من نمیدونم از بلاهایی که سرم اومد اینجا چجوری جون سالم به در میبردم.
نکن این جوری با ما. وسط این همه بدبختی و سردرگمی خودم، دیگه نمیتونم فکر کنم که دارم یه دوست خوب رو از دست میدم. نکن عزیز من. نکن.
میخوام بهت بگم، تو جزو اونایی هستی که اگر نبودی، من نمیدونم از بلاهایی که سرم اومد اینجا چجوری جون سالم به در میبردم.
نکن این جوری با ما. وسط این همه بدبختی و سردرگمی خودم، دیگه نمیتونم فکر کنم که دارم یه دوست خوب رو از دست میدم. نکن عزیز من. نکن.
No comments:
Post a Comment