دیشب کتف هیراد درد گرفت. ساعت ۱:۳۰ رفت دکتر توی دانشگاه که ببینه چی کار باید بکنه. دکتر بهش گفت اگر در میرفت، همون جوری میومدی میتونستیم کاری بکنی. ولی الآن من نمیتونم کاری بکنم. بیمه گیر میده بهمون که این که چیزی نشده بود چرا معاینه کردین؟
برگشت کلاس گفت این جوری شده. معلم ایرانی بود. گفتم من میشه زنگ بعد نیام؟ برم کار این رو راست رو ریس کنم؟ خندید. گفت شما هر وقت خواستی بیا. گفتم چاکریم. رفتیم اتاق دکتره. میگم خانم دکتر چی میگی؟ میگه این دستش در نرفته که من کاری کنم. دست هیراد رو گرفتم، گفتم بکشم در بره راضی میشی کار ما رو راه بندازی؟ گفت نه. یک دقیقه صبر کن. هول شده بود. فکر کرد من واقعن این کار رو میکنم. تند داد دستیارش یک نامه تایپ کرد، مهر و امضا زد. گفت برین اون ور دانشگاه، قسمت های پزشکی. ساختمون ارتوپدی. با این نامه اولین وقت موجود رو بهتون میدن. من هنوز قیافه ام جدی بود. تشکر کردم. هیراد از در رفت بیرون، من هم دنبالش. پشت در واستادم، برگشتم تو. بهش گفتم By the way, I will never do that to him. یک خنده هم تحویلش دادم، راهم رو کشیدم که بیام. بعد همچین شد قیافه اش، که انگار باور کرده من میخواستم کتف هیراد رو از جا در بیارم، که مجبور شه معاینه کنه.
پیاده رفتیم اون سر دانشگاه. رسیدیم بالاخره. ساختمون ارتوپدی رو پیدا نمیکنیم حالا. رفتیم تو یک جایی که شبیه داروخونه بود، وسایل ارتوپدی میفروخت. مثل گچ و عصا و این محافظای گردن و اینا ( به این مغازه ها چی میگن تو فارسی؟ تو انگلیسی!؟ ) بعد به خانم فروشنده آدرس رو نشون دادیم، به زور و شکسته بسته حالیمون کرده که تو همین ساختمون، باید بریم از در پشت وارد شیم. دم درمانگاه در بیایم. بعد میگه Jo؟ ( بخوانید یُ! یعنی اوکی؟ ) ما هم جواب دادیم Jo. تشکر کردیم، رفتیم از در درمانگاه وارد شدیم. نامه رو دادیم. خانمه مقدار خوبی دنبال وقت خالی گشته تو سیستم. بعد اسم هیراد رو وارد کرده و اینا، وقت رو هم یک گوشه نوشت. بعد میبینیم هنوز داره تایپ میکنه. میگم داره چی کار میکنه؟ هیراد میگه من چه میدونم. بعد یهو مانیتور رو برگردونده، صفحه ی آشنای گوگل ترنسلیت جلوم اومده. برامون مجاری زده، به انگلیسی ترجمه شده. ما کلی ذوق و شوق.
خیلی باحال بود. کلی گوگل رو دوست دارم من.
برگشت کلاس گفت این جوری شده. معلم ایرانی بود. گفتم من میشه زنگ بعد نیام؟ برم کار این رو راست رو ریس کنم؟ خندید. گفت شما هر وقت خواستی بیا. گفتم چاکریم. رفتیم اتاق دکتره. میگم خانم دکتر چی میگی؟ میگه این دستش در نرفته که من کاری کنم. دست هیراد رو گرفتم، گفتم بکشم در بره راضی میشی کار ما رو راه بندازی؟ گفت نه. یک دقیقه صبر کن. هول شده بود. فکر کرد من واقعن این کار رو میکنم. تند داد دستیارش یک نامه تایپ کرد، مهر و امضا زد. گفت برین اون ور دانشگاه، قسمت های پزشکی. ساختمون ارتوپدی. با این نامه اولین وقت موجود رو بهتون میدن. من هنوز قیافه ام جدی بود. تشکر کردم. هیراد از در رفت بیرون، من هم دنبالش. پشت در واستادم، برگشتم تو. بهش گفتم By the way, I will never do that to him. یک خنده هم تحویلش دادم، راهم رو کشیدم که بیام. بعد همچین شد قیافه اش، که انگار باور کرده من میخواستم کتف هیراد رو از جا در بیارم، که مجبور شه معاینه کنه.
پیاده رفتیم اون سر دانشگاه. رسیدیم بالاخره. ساختمون ارتوپدی رو پیدا نمیکنیم حالا. رفتیم تو یک جایی که شبیه داروخونه بود، وسایل ارتوپدی میفروخت. مثل گچ و عصا و این محافظای گردن و اینا ( به این مغازه ها چی میگن تو فارسی؟ تو انگلیسی!؟ ) بعد به خانم فروشنده آدرس رو نشون دادیم، به زور و شکسته بسته حالیمون کرده که تو همین ساختمون، باید بریم از در پشت وارد شیم. دم درمانگاه در بیایم. بعد میگه Jo؟ ( بخوانید یُ! یعنی اوکی؟ ) ما هم جواب دادیم Jo. تشکر کردیم، رفتیم از در درمانگاه وارد شدیم. نامه رو دادیم. خانمه مقدار خوبی دنبال وقت خالی گشته تو سیستم. بعد اسم هیراد رو وارد کرده و اینا، وقت رو هم یک گوشه نوشت. بعد میبینیم هنوز داره تایپ میکنه. میگم داره چی کار میکنه؟ هیراد میگه من چه میدونم. بعد یهو مانیتور رو برگردونده، صفحه ی آشنای گوگل ترنسلیت جلوم اومده. برامون مجاری زده، به انگلیسی ترجمه شده. ما کلی ذوق و شوق.
خیلی باحال بود. کلی گوگل رو دوست دارم من.
No comments:
Post a Comment