Thursday, March 17, 2011

218 - Someone to love with my life in their hands

زندگی قشنگ ه. خیلی قشنگه. وقتی یکی هست که در اوج خستگی و ناراحتی و دلواپسی، تو یه عصر برفی، به تو میرسه که خسته و ناراحت و دلواپسی. و پنج دقیقه پیش هم میشینین و خستگی و ناراحتی و دلواپسی هر دو تون کم میشه.
این حضوره. این نفس ه. این گرماست.

زندگی خیلی قشنگ تره. وقتی عصبی و خسته و داغون از خط و نشون کشیدن های پنج نفر برات، از کارای عقب مونده ت، از این که زندگیت داره میره کجا، نشستی پشت کامپیوترت. تلفنت زنگ میزنه. اون هم داغون و خسته ست. اون هم «له» ه. و یک ربع، نیم ساعت حرف میزنین، و هر دو خوب میشین.
این دیگه حضور نیست. نفس نیست. گرما هم نیست.
این ... ه

پ.ن: تیتر از آهنگ گاتا بی سام بادی از نیکل بک.

No comments: