مازیار:«خدافظ خوشتیپ»
طرف:«خدافظ»
------- یک دقیقه بعد ----
طرف:«مازیار بیا اینجا»
مازیار:«بله»
طرف{عصبی}:«یک بار دیگه به من بگی خوشتیپ، کلاه مون میره تو هم»
این جمله ای بود که من شنیدم. و فقط با خودم فکر کردم، این آدم از چه نظر هم اندازه ی من ه که کلاهش بتونه با کلاه من بره تو هم.
هم سن مه؟ هم قد مه؟ هم مسلک مه؟ هم وزنم هم نیست حتی. هم رشته؟ هم دانشکده؟ حتی هم «نصفه» هم نیست. اون مدیکاله من مهندسی. هم چی ی برادر من که کلاهت با من میره تو هم؟
حالا اصلن کلاهمون بره تو هم، چه کار بزرگی قرار از شخص شما سر بزنه؟ نه. جدی دیگه!
برات صرفن متاسفم. انقدر آدم ها دور و برت مسخره ت کردن، که نمیتونی باور کنی یکی جدی داره بهت میگه «خوشتیپ»!
برات متاسفم پسر. ولی نظر من جدی بود.
حالا از اون جایی که نمیشه کلاهمون بره تو هم، یعنی در واقع اتفاق پیش بینی نشده ای ه به دلایل مذکور، دیگه نگم بهت خوشتیپ بهتره.
پ.ن: برادر من، هر چقدر مستی و هر چقدر هم کشیدی، با یه تی شرت و یک پولیور روشو یک جلیقه روش وسط پنجاه نفر آدم بالا پایین بپری و سیگار بکشی، میمیری از گرما. گفتم در جریان باشی، دفعه ی بعد راهی بیمارستان نشی.
طرف:«خدافظ»
------- یک دقیقه بعد ----
طرف:«مازیار بیا اینجا»
مازیار:«بله»
طرف{عصبی}:«یک بار دیگه به من بگی خوشتیپ، کلاه مون میره تو هم»
این جمله ای بود که من شنیدم. و فقط با خودم فکر کردم، این آدم از چه نظر هم اندازه ی من ه که کلاهش بتونه با کلاه من بره تو هم.
هم سن مه؟ هم قد مه؟ هم مسلک مه؟ هم وزنم هم نیست حتی. هم رشته؟ هم دانشکده؟ حتی هم «نصفه» هم نیست. اون مدیکاله من مهندسی. هم چی ی برادر من که کلاهت با من میره تو هم؟
حالا اصلن کلاهمون بره تو هم، چه کار بزرگی قرار از شخص شما سر بزنه؟ نه. جدی دیگه!
برات صرفن متاسفم. انقدر آدم ها دور و برت مسخره ت کردن، که نمیتونی باور کنی یکی جدی داره بهت میگه «خوشتیپ»!
برات متاسفم پسر. ولی نظر من جدی بود.
حالا از اون جایی که نمیشه کلاهمون بره تو هم، یعنی در واقع اتفاق پیش بینی نشده ای ه به دلایل مذکور، دیگه نگم بهت خوشتیپ بهتره.
پ.ن: برادر من، هر چقدر مستی و هر چقدر هم کشیدی، با یه تی شرت و یک پولیور روشو یک جلیقه روش وسط پنجاه نفر آدم بالا پایین بپری و سیگار بکشی، میمیری از گرما. گفتم در جریان باشی، دفعه ی بعد راهی بیمارستان نشی.
No comments:
Post a Comment