سر راه خونه به دانشگاه، تو خیابون بغلی، یه جفت سگ دم یه خونه ی شیک میخوابیدن. هر وقت من رد میشدم میومدن دم نرده ها، به من پارس میکردن. صداشون بسیار بلند و اینا. یه بار که حواسم نبود دارم از اونجا رد میشم، واقعن غافلگیر شدم و سه قدم به سمت راست در رفتم، که داشتم میخوردم به یه ماشین که پارک بود. خلاصه ترسناکن این زوج.
پریروز ها داشتم رد میشدم، دیدم کسی نیومد سمتم داد و هوار کنه. برگشتم دیدم دو تاشون اون کنار ولو شدن. یه نگاهی کردم رد شدم.
دیروز داشتم رد میشدم، دیدم ماده ه نیست. نره هم لم داده، حال نداره بیاد جلو داد و هوار راه بندازه.
امروز صبح که داشتم میرفتم، دیدم باز نیومد داد بزنه. واستادم دم در خونه. نگاهش کردم. یکم هی نگاهش کردم. تا سرش رو بلند کرد. یه نگاهی کرد، دلم براش سوخت. تو این تریپ بود که «د برو دیگه. حوصله ندارم».
خیلی جالبه. ازشون اصلن خوشم نمیومد چون وق میزدن هی به جونم، ولی از وقتی ماده ه رفته و نره بی حوصله شده، انگار یه چیزی کم ه تو این زندگی..
:(
پریروز ها داشتم رد میشدم، دیدم کسی نیومد سمتم داد و هوار کنه. برگشتم دیدم دو تاشون اون کنار ولو شدن. یه نگاهی کردم رد شدم.
دیروز داشتم رد میشدم، دیدم ماده ه نیست. نره هم لم داده، حال نداره بیاد جلو داد و هوار راه بندازه.
امروز صبح که داشتم میرفتم، دیدم باز نیومد داد بزنه. واستادم دم در خونه. نگاهش کردم. یکم هی نگاهش کردم. تا سرش رو بلند کرد. یه نگاهی کرد، دلم براش سوخت. تو این تریپ بود که «د برو دیگه. حوصله ندارم».
خیلی جالبه. ازشون اصلن خوشم نمیومد چون وق میزدن هی به جونم، ولی از وقتی ماده ه رفته و نره بی حوصله شده، انگار یه چیزی کم ه تو این زندگی..
:(
No comments:
Post a Comment