Wednesday, September 7, 2011

۲۹۱ - درسی از تابستان

وقتی زندگی بهم انقدر فشار میاره که ممکنه بیفتم، میشینم. خودم رو جمع میکنم تا فشار ها آروم آروم کم بشه، چون آخر آخرش مطمئنم که یه سری آدم هستن که میان و دستم رو میگیرن و باز میتونم سر پا واستم.

خواستم فقط بگم، همچین دوستایی هستین شما.

1 comment:

علی said...

وقتی موضوع رو دیدم اومدم که 3 4 صفحه مطلب بخونم . ولی خب دیدم که همه ی قضیه رو بلکم بیشتر تو 3 خط نوشتی!
خوش باشی!
االبت لمیز ه ماجرا کم بود.:D