Thursday, December 9, 2010

۱۸۴ - شب امتحان

وضع خیلی جالب پیش میره.
اول دارم دنبال آهنگ میگردم برای خودم. بعد یهو میگم خب خانم هایده گوش کنیم یکم شاد شیم. میرم یک فولدر رو شروع میکنم پخش کردن. برای خودش میخونه.
یکی از ترکا داره سعی میکنه یک موضوعی رو درک کنه. بهش میگم بابا جان، امروز مگه جزوه من رو نبردی؟ میگه چرا. میگم صفحه ی چهار و پنج. برمیگرده میگه حل شد، تو جزوه ت بود.
«تیهان» میگه یک دونه دیگه از اون آقاهه که اون شب لینک دادی بده. منظورش ابی ه. خانم هایده رو نگه میدارم، «کی اشکاتو پاک میکنه» رو از رو یوتیوب بهش لینک میدم، خودم هم میشینم گوش میدم. یکی دیگه داره سوال میپرسه، جواب میدم. این ور «یارا» داره میگه که میترسه که فلان شه و بیسار شه. بهش لینک رو میدم، میگم تو که فارسی نمیفهمی، این رو گوش کن آهنگش آرومت میکنه. ( در وضعیتی که بود اگر فارسی میفهمید داغونش میکرد یحتمل. چون منتظر بود دوست پسرش آن شه، که الآن تو سوئده، و نگران بود که نکنه باهاش قهر کرده ).
بعد میگه این خوبه بازم لینک بده. میگم ساجسشن اول یوتیوب رو گوش کن. بعد میگه خب از این پاپ هاتون دیگه چی داری؟ میبینم زشته بهش این جوونا رو بدم، گوگوش میدم. خودم هم گوش میدم. باز میرم خانم هایده رو ادامه میدم. «تیهان» میره که بخوابه که صبح پاشه به امتحان ساعت هشت برسه. بحث ها همه نگه داشته میشه، مقدار خوبی با مصطفی (‌مرتضوی فر) سر یک سری مسائل بحث میکنیم.
{این تیکه قرار نیست بیاد رو بلاگ که}
بعد «یارا» میگه خودت الآن داری چی گوش میدی؟ میگم باور کن نمیخوای! میگه بگو بگو بگو بگو. هایده - بزن تار رو از رو یوتیوب بهش لینک میدم. یکم دیگه ول میگردم. «یارا» به صدای خانم هایده ابراز علاقه میکنه، میگم مرده. ناراحت میشه. «یارا» میره بخوابه.
یکی از ترکا آن میشه. میگم تو زنده ای؟ دیروز امروز چرا کلاس نیومدی؟ میگه بابا، خواب بودم. الآن پاشدم. بعد یکم فکر میکنه، میگه من از معماری هیچی بلد نیستم، میگم هیچ کس بلد نیست. میگه خب تو که بلدی. تو دلم میگم ای زهر مار! بعد شروع میکنه جمله بندی کردن. هر جمله که مینویسه من میزنم تو سر خودم. چرا من باید با این ترک چت کنم؟ بعضی هاشون خیلی بهتر مینویسن خدایی. جمله معنی داره، نه این که معنی ش رو بگردی پیدا کنی در خلال کلمات.
در همین لحظه مثل اینکه ترکه فهمید یک جا پارتی هست،‌ از جمع ما رفت. اون ترک اولی همچنان داره سعی میکنه درس بخونه. ولی خب فیسبوک گردی نمیگذاره. من هم یواش یواش دارم فکر میکنم برم یک چرت بخوابم.
فردا سه تا امتحان دارم، احتمالن خواب کافی لازمه. در همین لحظه قبل از خواب فیسبوک یکی از بچه ها که هک شده یک لینک از یک سالن آرایش به اشتراک میگذاره، تا من قبل از خواب باز فکر کنم این چرا هک شده؟

امیدوارم از شب امتحان من لذت برده باشید.
شب همگی بخیر و نیکی.

3 comments:

امیر محمد مسعودی said...

مازیار خدایی روزی چند تا پست میزاری؟
خسته نمیشی این همه تایپ می کنی؟
:دی

مازيار said...

سلام رییس
برای طیب خاطر شماست قربان!
:پی

سعید said...

http://murdutch.blogspot.com/2010/12/blog-post.html

این پست رو بخون. دوست ندارم بگی پشت سرت حرف زدم یا باهات دشمنم!!!