ترکه اومده. میبینیم زیر چشم چپش بادمجون در اومده. دست چپش هم پانسمانه و اینا. لباش هم زخم. میگم با گربه دعوا کردی؟ میگه نه. میگم خب چی شده پس؟ میگه هیچی دیگه، دیشب که شما ها رفتین، ما مست تر شدیم. بعد اومدم بیرون، شروع کردم دوییدن. بعد دورم تاریک شد، هنوز داشتم میدوییدم. بعد یهو خوردم به یک درخت از هوش رفتم. بعد به هوش اومدم زنگ زدم آمبولانس اومد جمع کردم.
بعد ما میگیم آقا جان، انقدر زود مست میشی به کنار. آدم مست نمیدوئه. اگر هم دویید دیگه تو تاریکی نمیدوئه.
بعد یکم فکر میکنیم. به این نتیجه میرسیم که گویا خریت حدی نداره.
:D
بعد ما میگیم آقا جان، انقدر زود مست میشی به کنار. آدم مست نمیدوئه. اگر هم دویید دیگه تو تاریکی نمیدوئه.
بعد یکم فکر میکنیم. به این نتیجه میرسیم که گویا خریت حدی نداره.
:D
No comments:
Post a Comment