نشسته بودیم مشغول چت با دوستان اراسموسی، یکیشون گفت امشب ما میریم بیرون، تو و هیراد هم بیاین. من هنوز نفهمیدم چرا اولش ناز کردم ولی بعد ۳ جمله گفتم باشه، به هیراد زنگ زدم، ساعت ۱۱ دم ایستگاه ترم بودیم. تا ۱۱:۰۵ امت جمع شدند و سوار یکی مونده به آخرین ترم شدیم. خب مسیر پیچیده ای رو رفتیم و چند جا گشتیم. آخرش دم Deep سر درآوردیم. هی ما گفتیم بابا، پاشین برین بخوابین، آخه کلاب چیه! هی اون ها من و هیراد رو کشیدن. آخر توی کلاب سر درآوردیم. صدای بلند موسیقی رو که دوستان شنیدن مشغول رقصیدن شدن، من و هیراد هم کنارشون به دیوار تکیه داده بودیم و مشغول تعجب بودیم که واقعن موسیقی از الکل و مواد هم سریع تر اثر میکنه!
یادم نیست چه اتفاق فانی افتاد، ولی من هیراد رو کشیدم این ور تر که براش بگم، یک قدم که رفتم عقب، خوردن یه لیوان رو به پشتم حس کردم. برگشتم دیدم یا الله، طرف دو تای منه، و نصف مشروبش ریخت! یه سکته مانندی زدم که الآن یارو میخورتم. یه نگاه بد کرد، من سرم رو انداختم پایین. یه قدم اومد طرفم، خب سناریو کاملن پیش بینی شد. که الآن اون یه مشت به من میزنه، من نقش زمین میشم. آخه یارو خیلی غول و اینها! همین جور منتظر مشته بودم، دیدم یه رفیق سیاه هیراد که اون کنار بود وارد عمل شد، اومد وسط ما واستاد، و شروع کرد دو تامون رو به عقب هل دادن! یه دختری هم با یارو بود که داشت میکشیدش عقب. خلاصه این جوری شد که دوست هیراد من رو نجات داد، فقط یارو مثل اینکه از خونم گذشت ولی از اینکه دستش اضافه بر سازمان خیس شده بود نگذشت. قبل از اینکه روش رو بکنه اون ور بره، دستش رو با کنار لباس من خشک کرد!
یادم نیست چه اتفاق فانی افتاد، ولی من هیراد رو کشیدم این ور تر که براش بگم، یک قدم که رفتم عقب، خوردن یه لیوان رو به پشتم حس کردم. برگشتم دیدم یا الله، طرف دو تای منه، و نصف مشروبش ریخت! یه سکته مانندی زدم که الآن یارو میخورتم. یه نگاه بد کرد، من سرم رو انداختم پایین. یه قدم اومد طرفم، خب سناریو کاملن پیش بینی شد. که الآن اون یه مشت به من میزنه، من نقش زمین میشم. آخه یارو خیلی غول و اینها! همین جور منتظر مشته بودم، دیدم یه رفیق سیاه هیراد که اون کنار بود وارد عمل شد، اومد وسط ما واستاد، و شروع کرد دو تامون رو به عقب هل دادن! یه دختری هم با یارو بود که داشت میکشیدش عقب. خلاصه این جوری شد که دوست هیراد من رو نجات داد، فقط یارو مثل اینکه از خونم گذشت ولی از اینکه دستش اضافه بر سازمان خیس شده بود نگذشت. قبل از اینکه روش رو بکنه اون ور بره، دستش رو با کنار لباس من خشک کرد!
2 comments:
آخه لامصّب این همه مال، تو واسادی کنار دیوار نیگا میکنی؟! آخه خدا رو خوش میاد؟! نه، خدا وکیلی کلاه خودتو قاضی کن، خدارو خوش میاد؟! ؛)
سید تو کلن موضوع های فرعی رو خوب میچسبی ها!
Post a Comment