یعنی خدای خنده ست.
وقتی آخر کلاس اسم ها رو میخونه که برگه ها رو امضا کنه، هر سه بار خوند «فرزانگان» و یک پسر دست بلند کرد. هر سه بار من یاد یک مقدار موجهی دختر افتادم و ته کلاس به خودم پیچیدم که نترکم از خنده.
وقتی آخر کلاس اسم ها رو میخونه که برگه ها رو امضا کنه، هر سه بار خوند «فرزانگان» و یک پسر دست بلند کرد. هر سه بار من یاد یک مقدار موجهی دختر افتادم و ته کلاس به خودم پیچیدم که نترکم از خنده.
1 comment:
:))))) !!....
Post a Comment