Friday, October 26, 2012

۳۳۳

اسکایپ باز میشه جلوم. وسط این همه استت بامزه ی دوستان، استت یکی هست که داره به اخلاق توصیه میکنم. با خودم فک میکنم که «کل اگر طبیب بودی...»
باز به زندگی ادامه میدم.
چیزی که هشت یا نه روزه داره اتفاق میفته. امیدواریم هر چه زودتر استت ش رو عوض کنه که زندگی ما هم از این روتین بودن در مورد اسکایپ در بیاد حداقل.

Thursday, October 4, 2012

۳۳۲ - سه حرف / الف / ث / میم

امروز دیگه به طور رسمی شرکت نکردن برای مسابقات انتخابی تیم های دانشگاه برای ای سی ام ریجنال امسال قطعی شد. آخرین تیم ها هم ثبت و نام شدن و من تا آخرین دقیقه به وسوسه ی ثبت نام کردن غلبه کردم. نمیدونم یانوش ( هم تیمی اصلی پارسال م که بعدش نتونست بیاد و این ها ) هم تا آخرین لحظه انقدر درگیر بود یا نه. ولی میدونم اون هم ثبت نام نکرد.
خیلی ساده ست. یه زمانی تصمیم گرفتم که تو زندگی م سعی کنم تصویر خوبی از همه چیز داشته باشم تو ذهنم. تصویر خوب رو نگه دارم توی ذهنم. برای همین تصمیم م بود که وقتی اول راهنمایی تموم شد و دایی سپهر روی تخت بیمارستان بود،‌ تا دم بخش بیشتر نرفتم. وقتی سوم بودم و دایی بهروز بود، باز هم نرفتم.
برام ای سی ام ریجنال هم همین شده. یه روزی تو زندگیم بود که با همه ی وجودم رویاش رو در سرم میپروروندم که تی شرت ریجنال تنم کنم. و کردم. و گرماش رو دوست داشتم. و جو ش رو. و همه ی این ها رو. ولی خب. نمیتونم یک بار دیگه بیام و ببینم که دیگه اون قدر جو ش رو دوست ندارم. خودم میدونم که زندگی م چرخیده و میبینم که به کجا رفتم. میبینم و میدونم که اگر بیام دیگه اون فضا اون فضای سابق نیست. دیگه شاید حتی رویای قدیمی من نباشه.
نمیخوام که تصویری جز اون شاهکاری که پارسال تو ذهن خودم حک کردم، حک بشه از ای سی ام ریجنال تو ذهن م.
پس این بار مسابقه نمیدم، برگزار میکنم تو دانشگاه با کمک دو نفر دیگه، شاید که یک نفر دیگه هم به رویاش برسه.