Wednesday, June 17, 2015

۳۵۲ - میر مست و خواجه مست و یار مست اغیار مست

صد و هفتاد پنج نفر رو بعد از این همه سال برگردوندند.
دلمون ضعف میرفت با هر کلمه ای که در موردشون می شنیدیم. با هر لحظه ای که بهشون فکر می کردیم.
هنوز هم نمی تونم تصور کنم اون مادرها بعد از این همه سال، وقتی بالاخره فهمیدند که چی بر سر بچه شون اومده، چی کشیدند.
ولی دم همه شون گرم. روحشون، اگر سرای دیگری هست، شاد.
من و هزاران هزار نفر دیگر، مدیون اونهاییم.

«ز مستی بر سر هر قطعه زین خاک / خدا داند چه افسرها که رفته»

عنوان مطلب از غزل مولوی به مطلع «ساربانا اشتران بین سر به سر قطار مست»