Sunday, February 9, 2014

۳۴۴ - دلیل، مشکل، فاجعه، هر چی اسمش رو میخواهید بگذارید!

چند ماهی ه دارم دیوار ها و پرده های دور و برم رو پاره میکنم.
ریز ریز کردم دیوارهایی رو که روش نوشته بود فلان کار بده، بیسار کار بده.
خیلی از کارهایی که از یک جایی به بعد برای خودم ممنوع کرده بودم رو انجام دادم.
خیلی رفتارهایی که حس میکردم بده،‌ انجام دادم تا ببینم واقعن بده یا نه.
با خیلی آدمها گشتم تا مطمئن شم بدن، تا مطمئن شم برام خوب نیستن...

میدونی! تو این جوری نیستی. تو برای من بد نیستی، تو برای من ممنوعه نیستی.
من میخوامت. خیلی میخوامت. و از این خواستن وحشت زده ام. و بیشتر از این وحشت زده بودن، تو برام یه رول سیگار نیستی که تموم بشی. ته ش نمیتونم بندازمت دور...

از تجربه ت میترسم..
شاید چون میترسم فقط یک تجربه بشه...