Sunday, October 16, 2011

۳۰۲ - ملزومات

یه دوست لازم ه که در زمان هایی که حالت به طور شدید گرفته ست و حس میکنی شکست خوردی یا حس میکنی بلد نیستی کاری بکنی یا حس میکنی هر کاری بکنی خراب میشه و این چیز ها، به طور خیلی زیر زیرکی و اتفاقی، یادت بیاره که یه کارهایی رو خیلی خوب بلدی، انقدر که به چشم اون میاد که بلدی.
لازم داری یکی گاهی تو چشمات نگاه کنه، و یه حقیقت رو یه جور خاص بیان کنه برات. یه جوری که نمیشه توصیفش کرد، ولی در حالی که داره میخنده و میگه ( و با خنده ش بهت میگه که احمقی که شک داری ) ولی باز هم میگه که بدونی.

پی نوشت: این متن مال تابستون ه. عصر و شبی که چیتگر بودیم و بعدش هم پنتری و بعدش هم درکه. مربوط به قسمت پنتری ه. ببخشید که دیر شد خلاصه دیگه.

3 comments:

Anonymous said...

لازم داری یکی گاهی تو چشمات نگاه کنه، And i am here for u.

پوریا طباطبایی said...

حالا نمی شد اون پی نوشت رو ننویسی؟!

مازيار said...

ناشناس. اون که صد البته. :)