Sunday, May 1, 2011

۲۳۵ - دنیا / تاریخ / تحرک

وقتی به دنیا وارد می شویم، هیچ قابلیت خاصی نداریم. حرف نمی زنیم، کار نمی کنیم، آشپزی بلد نیستیم. فقط بلد هستیم که شیر بخوریم و گریه کنیم و بخوابیم و هر چی خوردیم رو به صورت پنیر پس بدهیم. آرام آرام بدن ها شروع به هضم کردن شیر می کنند و چرخه ی گوارشی کامل می شود. این اولین پیشرفت ماست. پیشرفت های بعدی هم رفته رفته بدون تاثیر گذاری مستقیم تفکرات ما ( که در سال های اول حضور کم رنگی دارد ) رخ می دهند. یاد می گیریم حرف بزنیم، راه برویم، غذا هم می خوریم. هنوز هم تاثیر آن چنانی بر روند پیشرفت خود نداریم.

بزرگ تر می شویم، به مدرسه می رویم. دبستان، راهنمایی، دبیرستان. رفته رفته تاثیرمان بر زندگی خودمان بیشتر و بیشتر می شود، به طوری که وقتی وارد دانشگاه می شویم، تقریبن تمام آینده ی خود را خود تعیین می کنیم. درس بخوانیم یا نخوانیم، چقدر وقت با دوستان صرف کنیم، چقدر به محیط خانواده متصل بمانیم، چقدر در تنهایی فکر کنیم و بسیاری «چقدر» های دیگر که رفته رفته شخصیت ما را متمایز می کند.

در کنار این تفاوت شخصیت ها که رفته رفته تفاوت انسان ها را مشخص می کند، در این زمان موضوع دیگری هم پیش می آید که تفاوت دیگری بین انسان ها را آشکار می سازد. گروهی از آدم ها پیشرفت را به مرز های بدن خود و ذهن خود محدود می کنند، گروهی دیگر نه. گروهی تلاش می کنند که خود را برای زندگی خودشان پیشرفت دهند. بعضی دیگر به این پیشرفت راضی نیستند، چند سالی ست که در محدوده ی زندگی خود پیشرفت کرده اند. به دنبال پیشرفت های بزرگ تر می روند، پیشرفت هایی که قبلن کسی انجام نداده است. نه پیشرفت در نمره های دانشگاه، که هر کسی آن کار را قبلن کرده است. نه ارتقا در کار، که باز هم کاری است که دیگران هم قادر به انجام آن بوده اند. پیشرفت هایی که این انسان ها را راضی می کند، چیزی است که قبلن کسی از عهده ش برنیامده است.

همین جا، همین تصمیم ها، تاریخ را رقم می زنند. کسی که سعی می کند خارج از حیطه ی فیزیکی خود تاثیر بگذارد، تصمیم گرفته است که بخشی از تاریخ را به وجود بیاورد. کسی که سعی می کند کاری را انجام دهد که هیچ کسی قبل از او انجام نداده، سعی در شکل دادن به تاریخ دارد. بخشی از تاریخ را به وجود آوردن الزامن به معنای کشور گشایی یا هر کاری از این قبیل نیست، الزامن به معنای تغییر معنای جغرافیایی بعضی نام ها نیست.

اسکندر در جوانی تصمیم گرفت، پیشرفت خود را در بیرون از محدوده ی فیزیکی خود ادامه داد، در بیرون از محدوده ی فیزیکی شهرش، ولایتش، و کسی که در سی و دو سالگی از دنیا رفت، از بسیاری از آن هایی که در سن هشتاد و چند سالگی از این دنیا رفته اند، نامش بیشتر شنیده می شود. حتی مهم است با چه کسانی و چه وقتی ازدواج کرده است، چه موقعی به کدام شهر رسیده است و چه موقعی چه گونه از دنیا رفته است. این نوعی از به وجود آوردن تاریخ است که همه بر سر آن توافق دارند. اما وقتی می پرسی که آیا نمی خواهید نامتان در تاریخ بماند، در فکرشان این است که ما که نمی توانیم کشور گشایی کنیم.

سعدی، حافظ، فردوسی، خیام، عطار و هزاران شاعر دیگر، آیا این ها کشور گشایی کردند؟ نه. آیا مرزها را تغییر دادند؟ بله! آیا کاری کردند که کسی نکرده بود؟ بله.
نیومن کشور گشایی کرد؟ نه، از کشور خود به کشوری دیگر رفت. زندگی جدیدی برای خود ساخت، خود را پیشرفت داد و پیشرفت های خود را از مرز بدن فیزیکی خود بیرون برد، مرزهایی جدید ساخت. بخشهایی به علم اضافه کرد که قبل از آن کسی اضافه نکرده بود.

برای ماندگاری در تاریخ، احتیاجی به کشور گشایی نیست. کشورگشایی تنها شکلی از تغییر مرز هاست. شکلی که از آزاد کردن پیشرفت انسان در جهت نظامی به دست می آید. اگر همین پیشرفت در هر جهت دیگری آزاد شود، شکل های دیگری از تغییر مرز را به وجود خواهد آورد. کار هایی جدید انجام خواهد گرفت، چرا که در آن سوی مرز ها همیشه چیز های جدیدی برای کشف هست.

حال هر کدام از ما انتخاب داریم، آیا می خواهیم مرزهایی را گسترش دهیم، یا میخوایم در مرزهایی که دیگران تعیین کرده اند زندگی کنیم؟

4 comments:

Unknown said...

یا هو
حالا مطمئنی در تاریخ ماندگار شدن به ذاته خوبه؟

مازيار said...

مطمئن م که در تاریخ موندگار شدن بخوشی از چیزی ه که ذات انسان میخواد. ولی ممکنه خوب باشه یا بد. ممکنه اسمت به خوبی بمونه یا اسمت به بدی، اون ه که خوبی یا بدی رو تعیین میکنه. در تاریخ ماندگار شدن، به ذاته خنثی ست!

Unknown said...

یا هو
درسته. حالا به نظرت ادم باید برای این زندگی کنه یا اینکه جوری زندگی کنه این اتفاق ناخوداگاه بیافته؟

مازيار said...

به نظرم این اتفاق نمیتونه ناخودآگاه بیفته. ولی نمیتونی این تنها هدف ت باشه. این هم باید یکی از هدف ها باشه از نظر من!