Sunday, May 9, 2010

۴۷ - پروژه!

اسم استاد Janos و فامیلش هم Vegh. من یک مدت باهاش در تماسم. میرم دفترش. بهم کار های مختلف میده که برنامه نویسیم قوی شه. گفت اپن جی ال بخون! بعد گفت C++Unit. بعدش گفت حالا یه هفته بچرخ!
بعد از یک هفته گفت میتونی با بچه های گروه CT وارد کار شی. گفتم خب کار من چیه؟ گفت سوال خوبیه. اون یکی همکارم باید بیاد. با هم صحبت کنیم. ببینیم قضیه از چه قراره. بعدش گفت اون یکی همکارم زنگ میزنه بهت میگه. باهات ملاقات میکنه. برات توضیح میده باید چه کنی. من هم گفتم باشه.
امروز اون یکی همکارش زنگ زده. میگه من کاری برام پیش اومده. اومدم بوداپست. یانوش باهات هماهنگ میکنه. فردا بیا دفتر یانوش. یانوش برات توضیح میده. من گفتم شما چی؟ میگه من هم سعی میکنم برسم وسطاش!
من که آخر نفهمیدم کدوم میشه مسءول من!

No comments: