Thursday, May 13, 2010

۵۳ - فیزیک . کوییز آخر

قبل از کلاس یک ربع با حمیدرضا و هیراد بحث داشتیم. تمام جوانب امر رو پیش بینی کرده بودیم. که امروز هم با مدد دانش فیزیک من ، هر سه ،۴ یا ۵ شویم. راه های مختلف تقلب. اگر جدامان کرد چه کنیم و اینها. به نظر میرفت مولای درز نقشه نخواهد رفت!
۳:۳۰ از LSB راه افتادیم. ایستگاه ترم. Andras زیارت شد. مقدار خوبی در مورد Erasmus Goodbye Party توضیح داد. و ضرورت حضور من و هیراد. چون به هر حال من و هیراد جزوی از زندگی این ترم Erasmus دانشگاه بودیم. بعد ترم رسید. سوار شدیم. من و Andras تا ایستگاه Bemter در مورد این که لینوکس بهتره حرف میزدیم. چند تا خاطره از برنامه های زیستی خودش که روی ویندوز به دلیل استفاده از تمام RAM خوابیدند ولی روی لینوکس به سادگی کار کردند گفت. حمیدرضا رفته بود جلو که بلیط بخرد، ازدحام جمعیت نمیگذاشت بیاد عقب.
رسیدیم Bemter، پیاده شدیم. تا چهار منتظر ماندیم. ۴:۱۰ معلم رسید. رفتیم بالا. کلاس قبلی ما بدون صندلی رها شده بود! عملیات عمرانی! رفتیم سالن طبقه پایین. من و هیراد و حمیدرضا رفتیم ردیف ته. در یک حرکت زیبا ترک ها دور من رو پر کردند. معلم گفت که سه ایرانی بیایند اینجا بشینند و ردیف جلوی خودش را نشان داد! سر شکسته به سمت جلو رهسپار شدیم!
در بین ردیف ها حمیدرضا گفت «تا من رو دارین غم ندارین. مازیار تو برای من بنویس، من به هیراد میرسونم!» گفتم «هوشنگ، من وسط نشستم گویا!» گفت «ببین دیگه!»
من شروع کردم نوشتن. هر سوال که تموم میشد ، برگه رو میگذاشتم کنار. برگه سوال رو میکشیدم جلوم شروع میکردم به فکر کردن! حمیدرضا از روی من مینوشت. سوال یک دو سه چهار. من رفتم بیرون. برگشتم. سوال پنج. دیدم حمید رضا دو تا کپی از جواب ها جلوش گذاشته. زیر لب گفت «حواسش رو پرت میکنم بده به هیراد یکی رو». رفت شروع کرد با معلم حرف زدن. دیدم معلم مشغول نوشتن ایمیلش برای حمیدرضا شد. حمیدرضا خودش رو رساند بین معلم و کپی دوم. من هم کپی را برداشتم. ول کردم برای هیراد. هیراد هم شروع کرد یک دو و پنج رو نوشتن. سوال دو خودم رو شک داشتم ( که شک درستی هم بود. چون جواب به جای -۰.۴ شده بود ۰.۴ ) و از طرفی یادم بود که این معلم این سرفصل را درس نداده. در کتاب هم نیست. من خودم خوانده ام! به حمیدرضا گفتم «خواستی به بقیه برسونی 2-a رو نرسون.» گفت« اوکی ». پاشدم و آمدم بیرون.
اول دوستان ترک آمدند. گفتم 2-a. گفتند ننوشتند. نفس راحت کشیدم. بعد چند تا سیاه ها که حال نداشتم بحث کنم! آخر هم ایرم و مینا آمدند. به ایرم گفتم 2-a؟ یک کاغذ در آورد. من و هیراد و حمیدرضا با کمال ناباوری راه حل نیمه درست من را دیدیم!
زیر لب زمزمه کردم .....( بماند چی گفتم!‌) بعد گفتم از کجا؟ گفت از یکی از سیاها! هیراد گفت Usoro! گفتم ای درد! بعد یادم افتاد که کلن به برگه من احاطه داشت.
باز هم سوتی سری پیش. اما این بار کمتر تابلو. و این که این بار همه آن اشتباه را ندارند!

میخواستم بعد از امتحان وارد بحث با استاد شوم. سوال دو را حذف کنم. ولی جدن جرات نکردم! تابلو بود!

حالا مینشیم تا دوشنبه. ببینم نمره ۵ خودم را میدهد؟ یا برای تقلب بلوکه میکندم؟

* پدرمان در آمد. کی گفته باید «اومدم» را «آمدم» بنویسم؟

No comments: