Monday, May 10, 2010

۴۸ - تولد پژمان ( با تاخیر )

جمعه بود. رفتم ویندوزم که شروع کنم به نوشتن این تکلیف بامزه. تا اسکايپم اومد بالا هیراد زنگ زد. گفت ساعت ۷:۴۵ دم White Church باش! گفتم ولله تو دبرسین من فقط Yellow Church دیدم. گفت نه خره، این ایستگاه بعدیش میشه. ۷:۱۵ بود که راه افتادم. آروم آروم رفتم تا Kilinikak. سوار شدم. ایستگاه بعد مدی سوار شده. میگه کجا میری. گفتم White Church. باز اون هم همون بحث ها رو داشت سر رنگ کلیسا.
خلاصه ساعت ۷:۴۲ دقیقه رسیدم سر قرار. داشتم جوانب کلیسا رو بررسی میکردم. دیدم صدای هیراد از اون ور خیابون داد میزنه مازیار! من هم اجابت کردم. رفتم اون ور خیابون. سه نفری راه افتادیم به سمت Stereo Music Cafe یا یه همچنان چیزی.
رسیدیم اونجا. یکم نشستیم. یواش یواش یک سری دیگه هم اومدن. دو نفر آلمانی بودن. که البته خانواده یکی شون اصالتن از پرتغال بود اون یکی از چین اون ورا! یکی از تایوان بود. یکی از فرانسه. من و پژمان و نیوشا و هيراد و ویشاد هم که معرف حضورتون هستیم!
دوستان ما هم نه گذاشتن نه برداشتن ، دست به کار خوردن الکل شدند. این وسط من هم یک نوشیدنی زیاد بدون الکل خوشمزه برای خودم پیدا کردم(‌اسمش رو نمیگم!) به وسطای قضیه که رسیده بودیم، این خارجی ها مست شده بودند. من هم برای اینکه پارتی اصطلاحن نشکنه ، باهاشون میگفتم و میخندیدم. گفتن ها و خندیدن های من انقدر حاد شد، که دیدم نیوشا داره از ویشاد میپرسه مازیار الکل خورده!؟
تا یازده اون جا بودیم. کلی خندیدم. کیک خوردیم و اینها. تازه یازده همه دیدند گشنه اند. پیاده ۵ دقیقه مک دونالد! شام خوردیم. دوباره پیاده راه افتادیم به سمت بالا. تو مسیر ، زده بودن زیر آواز. من هم که پایه! زبان آواز هم زیادی متفاوت بود، ملت برمیگشتم تماشامون میکردن! خود خنده بود.
توی راه چند تا آدم آشنا دیدم ،‌که بر خلاف مسیر ما به سمت Downtown در حرکت بودن! میگم بابا پاشین برین بخوابین. Eyup میگه برای خواب وقت هست. گفتم نیست به خدا! اونها رفتن پایین!
شب ساعت ۱ بود که رسیدم. بعد از چک معمولی فیسبوک ، ولو شدم رو تختم..........

No comments: