Friday, May 28, 2010

۸۶ - خره واقعن؟

یکی از این هم کلاس های سیاه هست، کلن کارهای جالبی ازش سر میزنه. ولی این آخری رو دیگه شاخ درآوردم.
از اول ترم، هی غر میزد به جون من، که تو چون بلدی، اون جلو هم که میشینی، معلم جو میگیرتش، تند درس میده، ما نمیفهمیم. بعد از سه هفته، پینتر یاد گرفت که به من سوال های سخت تر بده، وینچه هم که دیگه کلن من و وانگ با هم حل میکردیم، اون برای کلاس.
درس های ریاضی جدید شروع شد. جلسه دوم گسسته، یک برگه داد همین موجود دست من. روش با خط میخی نوشته بود His office hours are ..... من هم کیف پول وانگ رو برداشتم، زیر لب گفتم This is for you bro! و گذاشتمش تو کیف اون. بعد کلاس اومد با این ایده که من نفهمیدم منظورش چی بوده، توضیح داد که اون مال من بوده! من هم گفتم برو بینم بچه.
دو جلسه بعدش دیگه سر گسسته نرفتم، چون با معلم حرف زدم، گفت میتونی نیای. من هم که پایه!
ولی، از اون موقع زیر نظر گرفتم این بچه رو. هنوز نفهمیدم چرا، بیشتر از دو سوم وقتایی که معلم داره حرف میزنه، از ردیف پشت سر من هم صدای این و A ( لقب یه دختر سیاهه! ) میاد که دارن با هم مکالمه میکنن. و معمولن هم بحث ها اعتقادی دینیه اگر دقت کنم، نه مربوط به هندسه ای که سر کلاسش نشستیم و میدونم که هیچی بلد نیست ازش.
خب برادر من، خودت گوش نمیکنی دیگه. سر من نشکون.

No comments: